اجتماعي
آبادان
شنبه 5 مهر 1393 ساعت 8:32 | بازدید : 1140 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

به مناسبت 5 مهر ماه سالروز شکستن حصر آبادان

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دو شنبه 13 مرداد 1393 ساعت 12:24 | بازدید : 849 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

مقدمه

این روز ها را به حق عصر اطلاعات و اخبار نام گذای کرده اند  . سرعت و حجم اخبار و اطلاعات به قدر بالاست که در مقاطعی از زمان نه تنها   از اون جامیمونه بلکه بعضی از اخبار  باورش قدری سخت میشه . امروز توی پیج فیس بوک  خبری درج شده بود که برام خیلی جالب بود . جالب دونستم خبر فوق را بدونه هیچگونه اظهار نظری در مورد راستی و ناراستی آن، در معرض قضاوت شما قرار بدم

داریوش

93/05/13

خانم سونیا ویلیامز

 یک فضانورد هندی الاصل آمریکایی تبار است.
او پس از بازگشت از آخرین سفرخود در سال 2014 از ایستگاه فضایی ناسا.
به دین اسلام و مذهب برحق تشیع مشرف شد.
دلیل این تصمیم را از این خانم سوال کردند....
گفت:
در مدت حضورم در ایستگاه ناسا ،
زمین را در تاریکی مطلق می دیدم.
ولی هشت نقطه از زمین همیشه نورانی بود.
و دیگر اینکه مدام و بلا انقطاع در آسمان بدون وجود کوچکترین فرکانسی،
صدای اذان می آمد.
وقتی به زمین برگشتم.
موقعیت جغرافیایی هشت نقطه نورانی را با دقیق ترین دستگاه های مکان یاب بررسی کردیم.
وآن هشت نقطه نورانی عبارت بود از'
مکه. مدینه . قبرستان بقیع . کربلا.سامرا.کاظمین.نجف.مشهد.
من هیچ راهی جز فرود آوردن سر تعظیم و تسلیم در مقابل اسلام و شیعه نداشتم.
.
 

موضوعات مرتبط: مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


رمضان
سه شنبه 10 تير 1393 ساعت 12:22 | بازدید : 1383 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

همیشه رمضان را دوست داشته ام، نمیدانم  از چه زمامی روزه گرفتم ، ولی یادم هست در تابستان داغ سالهای نوجوانی روزه گرفتن حال و هوایی  داشت . نشتن پای منبر آیت الله صاحب الزمانی و گوش دادن با صحبت های شیرینش . با لهجه محلی لطفی داشت. حال بعد از گذشت 30 سال باز هم رمضان در تابستان داغ به من سلام میگوید.

موضوعات مرتبط: مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


چهار شنبه 17 ارديبهشت 1393 ساعت 9:58 | بازدید : 960 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

هنگامی که میلتون فریدمن از رهبران مکتب اقتصادی شیکاگو ، کتاب تاریخ عرضه پول در آمریکاه را به رشته تحریر درآورد. یقیناً با علم و آگاهی بنیان گذار تئوری شد که بعدها به  مکتب پولی فریدمن مشهور شد. ولی شاید هیچگاه فکر نمیکرد که جایزه نوبل اقتصادی را با این نظریه نصیب خود کند و فراتر از آن شاید هیچگاه تصور نمی کرد که در اقصا نقاط جهان نظریه پولی اش تا این اندازه توسط دولت مردان و مردان اقتصادی دولت ها، مورد استفاده قرار گیرد. آنچنان که در حال حاضر یکی از موثر ترین اهرم های موجود در سامان بخشیدن تورم و رکود اقتصادی، سیاستهای انقباضی و انبساطی پولی است. این سیاستها  در نگاهی سطحی تر در قالب کاهش و افزایش نرخ بهره بانکی نمود پیدا میکند. حالا دیگر به یمن بحرانهای اقتصادی که در سالیان اخیر گریبانگیر اقتصادهای مطرح جهان شده . و بنا به دلایل گوناگون گستردگی و پیچیدگی بحران فوق در اقتصاد ایران نماد بیشتر برای جغرافی نشینان فلات ایران دارد . دیگر نیازی نیست دانش آموخته علم اقتصاد باشی تا کارکرد نظریه فوق را بدرستی درک کنی . همگان به این موضوع آگاهی دارند که: افزایش نرخ بهره بانکی در شرایط تورمی منجر به کاهش نرخ تورم و کاهش نرخ بهره بانکی در شرایط رکود منجر به رونق اقتصادی میشود. در آغازین روزهای دولت نهم ، هنگامی که دولت تصمیم قطعی خود را مبنی بر کاهش نرخ سود بانکی از 24% به 12% به معرض قضاوت همگان خصوصاً اقتصادانان گذاشت. احدی از صاحبنظران تصورش را هم نمی کردند که ریاست جمهور وقت بدون مشورت و بدون اخذ نظریه کارشناسی این تصمیم مهم را به اجرا درآورد. هر آنچه کارشناسان و صاحبنظران اقتصادی به انحای مختلف هشدارهای لازم را در اجرایی شدن این تصمیم گفتند ، نوشتند و بعضاً فریاد زنند. صدای آنها در هیاهوی بد مستی پیروزی انتخابات سال 1384 به جایی نرسید و در لابه لای شعار های پوپولیستی محو شد. هر آنچه که نمی بایست میشد ، آنچنان شد که اکنون بعد از گذشت 8 سال از اجرایی شدن آن ، تورم ورکودی که در اثر سیاست نابخردانه دامنگیر مردم شده است . سفره های خالی آنها را تحت شعاع قرار داده است. طی یکسال گذشته با افزایش نرخ سود بانکی ، شاهد مهار تورم افسارگسیخته موجود بودیم . ولی در چند روز گذشته توسط دولت تدبیر و امید بازهم شاهد اشتباه تاریخی سال 1384 هستیم .باید یادآور شد به کار گیری اهرم نرخ سود بانکی در شرایط اقتصاد ایران که دچار دو معضل تورم و رکود بصورت همزمان می باشد به مثابه چاقوی تیز دولبه است که نه تنها کمکی به جراحی اقتصادی نمیکند بلکه هر آن ممکن است ضربه ای مهلک بر پیکر اقتصاد بیمار ایران وارد کند که جبران آن مستلزم هزینه بسیار گزافی میباشد. آرامش نسبی حاکم بر بازار ارز و مسکن و همچنین مهار تورم و در مواردی حتی کاهش تورم در چند ماه اخیر حاصل افزایش بهره بانکی است. با افزایش سود بانکی سرمایه سرگردان به سمت بانکها هدایت شده . آنچنانکه به مانند سدی محکم در مقابل هجوم سیل آسای آنها عمل کرده و مانع تخریب و نا متعادل کردن بازارهای سرمایه ، مسکن و همچنین مانع از افزایش حباب گونه شاخص بورس شود. شاید اشتباه تصمیم گیرندگان اقتصادی دولت یازدهم از  سردرگمی آنها در میان دو واژه رکود و تورم ناشی شده باشد ،  که آنها را وادار کرده ، عجولانه بازی پر ریسک را با سود بانکی آغاز کنند . یقیناً سئوالی که توسط دانشجویان و طالبان علم اقتصاد در شرایط حال مطرح میشود این است که تئوری پولی فردیدمن در یکی  از شرایط تورمی و یا رکودی کارکرد دارد . چنانچه اقتصادی مانند اقتصاد حال حاضر ایران توائماً دچار رکود و تورم باشد، چه نسخه شفا بخشی توسط اقتصادانان تجویز میشود. پاسخ به سئوال فوق منجر به بحث های مفصل تئوریک می شود ولی با پذیرش اصل کلی که مورد وثوق همگی اقتصادانان از مکاتب مختلف میشود می توان به این سئوال پاسخ داد . و آن اصل کلی است که به آن رابطه فیشر اطلاق میشود . فیشر بیان می دارد که در همه حال نرخ سود بانکی باید بیشتر از نرخ تورم باشد . به عبارتی دیگر با لحاظ کردن رابط فیشر کف نرخ بهره بانکی برای هر اقتصادی اعم از اقتصاد دچار رکود و اقتصاد مبتلابه تورم و یا اقتصادی که به طور همزمان با هر دو معضل رو به رو است مشخص و روشن میشود . بنابر این در همه حال باید  نرخ سود بانکی از نرخ تورم بیشتر باشد. اگر به آمارهای بانک مرکزی توجه شود نرخ تورم فعلی در ایران برابر با 33% می باشد چنانچه روند نزولی نرخ تورم را در نظر بگیرم نرخ تورم انتظاری در آیند عددی برابر 25% میباشد. به عبارتی دیگر و با لحاظ کردن رابطه فیشر باید نرخ بهره بانکی در ایران بیشتر از 25% باشد.  

داریوش

 

موضوعات مرتبط: علمی , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شنبه 6 ارديبهشت 1393 ساعت 13:40 | بازدید : 668 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )
 
 
وقتی خبر افزایش قیمت حامل های انرژی با یک شیب ملایم در محافل خبری دست به دست میشد . ناخودآگاه به یاد شیب منحنی های عرضه ، تقاضا، تولید و .....  در اقتصاد خرد  افتادم . یادم میاید که شیب این منحنی ها یا همان ضریب زاویه منحنی است برابر کشش مربوط به آن منحنی بود . مثلاً  شیب منحنی تقاضا برابر کشش قیمتی تقاضا است ، و..... آن روز منتشرکننده این خبر را بسیار ستودم ، نه به این جهت که بهتر است این شیب ملا...یم باشد ، بلکه بخاطر اینکه بهانه ای شد تا بعد از مدتها قفسه کتابهای که پر از تئوری های خاک خورده اقتصادی است غبار روبی شود و من هم نگاهی گذار به مباحث آن داشته باشم . روز پنچشنبه وقتی از قیمت 700 تومانی یک لیتر بنزین سهمیه ای آگاه شدم ، باز هم ناخودآگاه به سمت نرم افزار جادویی اکسل رفتم و میزان شیب این افزایش را محاسبه کردم . آن موقع بود که تمام وجودم را ناامیدی فرا گرفت ، باز هم نه  به جهت اینکه افزایش قیمت فوق العاده است و میزان تورم حاصل از آن جیب پر از صفر مردم را آزار میدهد . بلکه بخاطر اینکه به دانش خودم در مورد شیب ملایم و شیب ناملایم شک کردم . احتمالاً شاید طی این سالها که بنده از خواندن فارغ شده ام تعربف جدیدی برای منحنی ها و میزان ملایمت آنها طراحی شده است که من از آنها بی اطلاع هستم بنابراین واجب است  دانش خودم را به روز کنم.  و یا نه تعریف ملایم و نا ملایم همانی بوده که بوده و من دانشجوی خنگی طی سالهای تحصیل بوده ام . در هر حال من که ناامید شدم . نه به خاطر .....!
موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


یک نظر سنجی
شنبه 6 ارديبهشت 1393 ساعت 13:38 | بازدید : 1637 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )
 
به بهانه بازگشایی نمایشگاه کتاب، به نظرم آمد مراکز آمار گیری و موسسات تحقیقاتی  طرح یک آمار گیری را در ایام نمایشگاه کتاب پی ریزی کنند . وآن این است که از  ناشرین و کتاب فروشی ها  سئوال شود پرفروش ترین کتاب خود را معرفی کنند . آنگاه این مطلب به اثبات خواهد رسید، که پرفروش ترین کتابها در کتاب فروشی ها ، کتابهای آشبزی و کتابهای رژیم لاغری است. اولی به شما میگوید چگونه انواع خوراکی ها را تهیه کنید و دومی میگوید که چگونه به این غذاها اصلا لب نزنید.
موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


قرارگاه کربلا (گلف) اتاق جنگ
سه شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 9:1 | بازدید : 2147 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

قرارگاه کربلا(گلف) دوم اسفند 1392

 

 

 

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


چهار شنبه 7 اسفند 1392 ساعت 13:14 | بازدید : 546 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

هنگامی که سپیدی روزگار  را  بر سرو صورتش میدیدی باورت نمیشد که او همان نوجوان 10ساله ، چه می گویم ! که او بچه ای 10 ساله پیش نبود ، که پاهایش برای اولین بار خاک سنگر را لمس کرد.

راستش را بخواهی  بر من سخت است باورش ، چرا که با هیچ عقل و منطقی سازگار نیست بچه ای 10ساله نوازشهای مادرانه ، حمایت های پدرانه و بازیهای کودکانه را رها کند و در سخت ترین شرایط با مرگ دست و پنجه نرم کند. راستی تو میدانی چرا؟

فرمانده تو خوب یادت هست، او 12 ساله بود که در هتل آبادان در کش و قوس تیر و ترکش و خمپاره ، ملاقاتش کردی . پس تو خوب میدانی چرا او همه آسایش شهر سر سبز رشت را رها کرد و خود را به سرزمین تافته جنوب رساند ، تا خصم دستش به سر سبزی شمال نرسد.

آری می دانم زیر لب زمزمه می کنی او تنها برای ماندگاری عشق آمد . همان عشقی که اینکه بعد گذشت سالها او را هر ساله به وادی سلحشوری مردان خدا می کشاند.

می دانم کنجکاوی که نام و نشان را بدانی . من هم زیاد نمی دانم ، آخر او در نهایت گمنامی ، حتی کوچکنرین خطی مبنی بر حضورش در پشت خاکریز های عاشقی را ندارد. حتی کسی نمی داند او مدتی در اسارت دژخیم بوده است . سعید فرجود را میگویم ، مردی نیک سرشت ، از خطه سر سبز شمال، کسی که  میتوان جوانترین رزمنده دوران نامش نهاد. مردی به زلالی رودهای جاری در جنگل های انبوه شمال ، که نام نشانی از میرزا را دارد.   گویی زلالی سرزمینش ، در مقابل نهاد پاکش و رفتار پر وقارش سر تعظیم فرود آورده تا او همچنان گمنام در گوشه ای از شهر رشت  به معلمی بپرداز و زمزمه های عاشقی را در گوش بچه های امروز و مردان فردا این سرزمین بسراید.

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


چهار شنبه 7 اسفند 1392 ساعت 13:14 | بازدید : 560 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

هنگامی که سپیدی روزگار  را  بر سرو صورتش میدیدی باورت نمیشد که او همان نوجوان 10ساله ، چه می گویم ! که او بچه ای 10 ساله پیش نبود ، که پاهایش برای اولین بار خاک سنگر را لمس کرد.

راستش را بخواهی  بر من سخت است باورش ، چرا که با هیچ عقل و منطقی سازگار نیست بچه ای 10ساله نوازشهای مادرانه ، حمایت های پدرانه و بازیهای کودکانه را رها کند و در سخت ترین شرایط با مرگ دست و پنجه نرم کند. راستی تو میدانی چرا؟

فرمانده تو خوب یادت هست، او 12 ساله بود که در هتل آبادان در کش و قوس تیر و ترکش و خمپاره ، ملاقاتش کردی . پس تو خوب میدانی چرا او همه آسایش شهر سر سبز رشت را رها کرد و خود را به سرزمین تافته جنوب رساند ، تا خصم دستش به سر سبزی شمال نرسد.

آری می دانم زیر لب زمزمه می کنی او تنها برای ماندگاری عشق آمد . همان عشقی که اینکه بعد گذشت سالها او را هر ساله به وادی سلحشوری مردان خدا می کشاند.

می دانم کنجکاوی که نام و نشان را بدانی . من هم زیاد نمی دانم ، آخر او در نهایت گمنامی ، حتی کوچکنرین خطی مبنی بر حضورش در پشت خاکریز های عاشقی را ندارد. حتی کسی نمی داند او مدتی در اسارت دژخیم بوده است . سعید فرجود را میگویم ، مردی نیک سرشت ، از خطه سر سبز شمال، کسی که  میتوان جوانترین رزمنده دوران نامش نهاد. مردی به زلالی رودهای جاری در جنگل های انبوه شمال ، که نام نشانی از میرزا را دارد.   گویی زلالی سرزمینش ، در مقابل نهاد پاکش و رفتار پر وقارش سر تعظیم فرود آورده تا او همچنان گمنام در گوشه ای از شهر رشت  به معلمی بپرداز و زمزمه های عاشقی را در گوش بچه های امروز و مردان فردا این سرزمین بسراید.

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


گردهمایی پیشکسوتان و رزمندگان نیپ 15 امام حسن (ع)
چهار شنبه 7 اسفند 1392 ساعت 12:55 | بازدید : 3135 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

حجت منیری ، کاظم فرامرزی ، محمود مهر پور

اتاق جنگ قرارگاه کربلا(گلف) 02/12/92

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اندر حاکیت وی چت
شنبه 30 آذر 1392 ساعت 11:55 | بازدید : 1423 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

برداشت اول )سال هزار و سیصد و هفتاد ، من  دانشجو دانشگاه ملی ایران بودم ( دانشگاه شهید بهشتی فعلی)  یه همکلاسی داشتیم که وضعیت مالی خوبی داشت. یه روز سر کلاس دیدم که :صدای عجیب  دیلینگ دیلینگ دیلینگ . از آن سوی کلاس بلند شد. پوریا هم با یه غرور خاصی یک وسیله عجبیب و غریب را بیرون آورد و گفت الو!!!!!!!! حالا تصور کن ما چقدر با دیدن این صحنه تعجب کردیم . بابا این دیگه چییه؟!  بعد از کلاس همه بچه ها دورش کردنند ، بهش گفتیم پوریا این چه بود . گفت بهش میگن موبایل . تلفنی که دیگه سیم نداره هر جا بخوای میتونی اونو ببری و تماست را  با تمام دنیا برقرارکنی ، درست مثل بی سیم . با ناباوری قیافه را درهم کردم گفتم:  پوریا ما درسته دهاتی هستیم ولی احمق که نیستیم ما را سر کار بذاری . بلافاصله گفت یه شماره بگو . من هم بی درنگ شماره خونمونو دادم . گوشی را داد دستم . صدای زنگ توگوشام پیچید. باورم نمیشد . تا اینکه ننم از آن سوی  سیم، نه نه، سیم که نداشت،  از آن سوی بی سیم گفت الو . واقعاً صدای ننم بود . با تعجب و ناباوری گفتم سلام ننه و..... اینگونه من با تکنولوژی موبایل آشنا شدم .

 برداشت دوم ) هر وقت توی خیابان ولیعصر قدم می زنم ، اونقدر جاذبه های رنگارنگ ، از در ختان کهن سر به فلک کشیده |، تا جوی آب زلالی که نمیدونم از کدام قنات تهران سرازیر شده بگیر تا مغازه های رنگارنگی که وقتی جیب آدم خالی است جذابیت آنها مضاعف میشه .همینطور که داشتم توی احوال مشوش عابرین پیاده که هر کدام شتابان به سوی در حرکتند بودنند غور میکردم ، متوجه جوان آراسته و خوش تیپی شدم ، که داشت راه میرفت خودش با خودش تند تند حرف میزد.  تصورش را بکنین من احساسی چطور بغض کردم،  به حال  طفلک بیچاره که توی اول جونیش بر اثر  فشار های زندگی به سرش زده و خلاصه شده مشتری پرو پا قرص  امین آباد . شب توی خونه هر کاری میکردم نمیتونستم از فکر آن جوان بیچاره بیرون بیام . سجاده نمازمو که پهن کردم ، دستای خالیمو به سوی خدای گرفتمو گفتم خدایا به داد این مردم برس. بعد ها که من هم به لطف موسسه صاحب یک خط موبایل شدم برای خرید گوشی در به در از این مغازه به ان مغاز میرفتم تا اینکه بلاخره یک گوشی ان 100 سامسونگ که توی اون روزها آخرش بود را با خودم به خونه آوردم . ذوق زده جعبه را باز کردم سیم کارتو توش جادادم . یه گوشی هم داشت که بعد متوجه شدم به اون هنسفری میگنه ( اگه غلط ننوشته باشم) تازه متوجه شدم اون جوان خوش تیپ نه تنها دیونه نبوده بلکه کلی کلاس داشته و صاحب آخرین مدل گوشی بوده . برداشت سوم )سال ها گذشته پدیده به نام "اس ام اس " خطوط تلفن به اصطلاح همراه را  مزین کرد. حالا اگه نمیتونستی اس ام اس ارسال کنی یه مقدار افت داشت . این بود که همه به شدت به سمت فعال کردن این پدیده جدید رفتند. حالا دیگه زندگیمون شده بود "اس ام اس" بازی و رد بدل جوک های آنچنانی. زیاد طول نکشید که از فرستادن جوک های  "اس ام اسی" خسته شدیم.حالا وقت یه چیزی جدیده تا کلی سرگرممون کنه .

 برداشت چهارم ) پیشرفت های لازم را کرده بودیم . وقت جولان دادن بلوتوس بود . خدا پدر مخترعشو بیامرزه ، میگی چرا؟ ، خوب معلومه برای اینکه مشگل دیالوگ توی مهمونی های خانوادگی از بین رفت ، وکلی درگیریهای خانوادگی که بر اثر سو تفاهم زبان لعنتی بود خود به خود پاک شد . چرا که همه سرشون توی موبایل های پشرفتشون بود. و مشغول بلوتوس کردن فایل های مختلف برای هم.

 برداشت آخر ) گوش یها روز به روز پیشرفت کرد . دوربین عکاسی و فیلمبرداری ، ضبط صوت ، رادیو ، تلویزیون ، ماهواره ، و کلی آبشن دیگر رو  یک جا توی یک کوشی کوچک جا دادند. به خودم میگفتم اگه مثلاً بیست سال پیش پوریا( همون همکلاسی مایه دارم ) به من میگفت که این گوشی هم دوربین فیلم برداری ، هم ضبط صوته، هم عکاسی میکنه، هم رادیو ، هم تلویزیون، قطعاً بهش میگفتم خودتی .توی این گیر ودار ، نوبت رقابت شرکت اپل و سامسونگ شده . هر روز یه چیز جدید . بلاخره ما شدیم آیفون بدست و کلی با اون آرم سیب گاز زده حال و حول کردیم، ولی امان از این وی چت . از وقتی که اومده نه تنها درآمد خوشگل وبی دردسر شرکت مخابراتو تحت و شعاع قرار داده بلکه باعث شده که خیلی کمتر به دیدار هم بریم . باید یه فکری کرد . مسئولین محترم برای حل معضل عدم ارتباط مردم با هم و عدم  صله رحم به فکر افتادن که در آستانه شب چله وی چت  را فیلتر کنن. اینطور مردم دوباره خونه پدر بزرگ ها جمع میشنه و گوش و دلشنو میدن بدست فال حافظ و قصه های اسطوریی شاهنامه که  با صدای زیبای پدر بزرگ خوانده میشه . بابا خدا رو شکر ما یه عده ای را داریم به داد این فرهنگ برسه . خدا کنه هر چی زودتر موبایل ممنوع بشه تا ارتباط های دیداری بیشتر و بیشتر بشه .

داریوش

30/09/92

 

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نلسون ماندلا
شنبه 16 آذر 1392 ساعت 11:4 | بازدید : 1220 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

سه قطر خون بر روی سنگ فرشهای یخ زده دانشگاه تهران  جاری شد . پاییز زرد فام  سال 1332 به سرخی گرایید. و خون گرم آن سه یار دبستانی ، 16 آذر هر سال را  معنایی دیگر بخشید. آنها خود را فدا کردنند تا آزادی و آزادگی همچنان بر تارک تاریخ بدرخشد. و اینکه  16 آذز 1392 مقارن شده  با درگذشت  بزرگ آزادیخواه جهان نلسون ماندلا . گرامی میداریم این روز را ، و در این صبحگاه سرد  آذری ، دستان خود را به سوی سرچشمه نور ، بلند میکنیم و برای آزادی ، آزادگی بر درگاه خدواند دعا میکنیم

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


پاسخ
چهار شنبه 13 آذر 1392 ساعت 13:59 | بازدید : 1336 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

گزارش صد روزه ، جناب آقای روحانی ، بازتاب گسترده ای در محافل سیاسی و مطبوعاتی داشت . تعجبی نداشت که دولت مردان سابق ، در روز های اول انتشار این گزارش سکوت اختیار  کنند .

ولی انگار مشاوران آقای احمدی نژاد سرانجام تصمییم گرفتند که در پاسخ به این گزارش که اتفاقاً بازتاب گسترده ای داشت و مورد استقبال عموم محافل واقع شد ، واکنش از نوع احمدی نژادی نشان دهند.

دعوت به مناظره .

به نظرم تنها پاسخی که میتوان به آنها داد این است که:

 

امروز روز محاکمه است نه مناظره

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


یک شنبه 3 آذر 1392 ساعت 17:35 | بازدید : 496 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


قاب خاطره
سه شنبه 30 مهر 1392 ساعت 8:42 | بازدید : 1629 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


[جنگ و صلح
سه شنبه 9 مهر 1392 ساعت 14:32 | بازدید : 1305 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

زمان،زمان جنگ بود،مردم سه دسته شده بودند،دسته اول آنهایی بودند که بی هیچ حرف پیش ،رفتند به جنگ دشمن،جان دادند و خاک ندادند،دسته دوم طرفدار جنگ بودند نه اهل جنگ،می گفتند بیایید جمع شوید و بروید جنگ کنید، می گفتند پشت جبهه نباید خالی باشد ما می مانیم و تکلیف نامه های عاشقانه دختران و پسران را روشن می کنیم،جنگ اینها با مردم بود،شبها ایست،بازرسی می گذاشتند و به روابط ملت سرک می کشیدند،بزرگترین افتخارشان هم این بود که عضو بسیج مسجد محل هستند و چه امتیازاتی که بابت این عضویت نگرفتند،دورترین نقطه ای که رفته بودند اهواز بود آنهم بعد از فتح شلمچه! دسته سوم اهل جنگ و دفاع نبودند،یا فرار کردند به خارجه و یا در رفتن به روستاها،تکلیف اینها روشن بود،نمی خواستند برای وطن کاری بکنند.
زمان،زمان صلح شد،علامه ای که یک ثانیه هم به جنگ سر نزد شد مدافع جنگ و شیخی که فرمانده جنگ بود شد طرفدار صلح،آن خارج رفته و پناهنده ها به روستاها ،درد وطن گرفتند،همه چیز عوض شد،یک عده می خواستند وطن را بسازند و یک عده باز سرشان در کار ملت بود،تکلیف دیگر روشن نبود،کودکان پس از جنگ ،وقتی بزرگتر می شدند مثل همان سه دسته دوران جنگ بودند،یک سر در میدان نبرد بودند،نبرد برای ساختن،یک عده دنبال منفعت بودند،اسم بسیجی جبهه رفته را به سرقت برده بودند و آبروی شهید را می بردند و یک عده با ترانه انگلیسی برای وطن اشک می ریختند.
حالا همانهایی که جنگ برایشان در طبقه بالای مساجد جریان داشت شده اند مدعی انقلاب،می روند فرودگاه عربده می کشند و می پرسند چرا صلح؟! آنهایی که جنگ را در میدان تجربه کردند و حالا یا گوشه آسایشگاه ها هستند یا نفسشان به شماره افتاده از صلح حرف می زنند و آنهایی که وطن را در قواره پهلوی و در قامت رجوی می دیدند ترانه شبهای وطن را می خوانند.حالاکرکس ها باز می خواهند از سر نعش کبوترها آذوقه بگیرند.

 

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


قاب خاطره
شنبه 26 مرداد 1392 ساعت 8:12 | بازدید : 5309 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

شهرام دشتی با پلامین

منوچهر ابراهیمی - کاظم فرامرزی - حمید صالحپور

از راست به چپ شهید سید سعید حسینی- محسن جده غریب- عابد معظمی - محمد احسان بخش- عباس بیاتی

 

 

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


مرور خاطرات
چهار شنبه 16 مرداد 1392 ساعت 10:41 | بازدید : 1526 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


پایگاه سجاده (ع) سال 1364
دو شنبه 14 مرداد 1392 ساعت 17:18 | بازدید : 1453 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


روزهای پایانی و آمارهای شتاب زده
دو شنبه 7 مرداد 1392 ساعت 13:31 | بازدید : 1242 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

بعد از پشت سر گذاشتن یک روز گرم ، شب هنگام ،در زیر باد دل انگیز کولر، جعبه جادویی را روشن میکنی، تا مردان جام جم نشین قدری از سختی و گرمای روزت را با برنامه های متنوع بپوشانند. رئیس جمهور محترم بر آستانه تلویزیون ظاهر می شود تا عملکرد 8 ساله خود را به سمع مردم برساند. قطعاً اگر دانش آموخته اقتصاد هم نباشی با مقایسه قیمت کالاهای ضرروی در ابتدای دولت نهم و انتهای دولت دهم ، تعمق بیشتری در گزارشات اقتصادی دولت می کنی . برآن شدم که ذوق دانشجویی سال های جوانی خود را دوباره زنده کنم و آماری مقایسه ای از قیمتها را در جدول ذیل تهیه نمایم. بدون هیچ قضاوتی در معرض دید شما خوانندگان عزیز آسمان آگاهی قرار می دهم .

قیمت اقلام مهم مصرفی در ابتدای و انتهای دولت دکتراحمدی نژاد(قیمت به ریال)
گروه کالا
   
   
واحد ابتدای دولت انتهای دولت درصد افزایش
برنج ایرانی درجه یک کیلو 18/880 71/590 279
برنج ایرانی درجه دو کیلو 13/100 55/800 326
گوشت گوسفندی با استخوان کیلو 86/940 295/570 240
گوشت گاو و گوساله بی استخوان کیلو 77/440 309/500 300
گوشت مرغ کیلو 23/200 62/850 171
قند کیلو 8/050 25/560 218
شکر کیلو 5/770 22/200 285
چای خارجی کیلو 79/880 301/760 278
روغن نباتی جامد حلب 5 کیلویی 88/590 215/880 144
روغن نباتی مایع لیتر 14/950 45/930 207
نخود کیلو 13/760 61/960 350
لپه کیلو 17/200 75/840 341
عدس کیلو 15/340 64/520 321
لوبیا چیتی کیلو 20/740 109/260 427
لوبیا چشم بلبلی کیلو 16/660 82/780 397
لوبیا سفید کیلو 15/250 90/020 490
لوبیا قرمز کیلو 20/780 90/930 338
ماست غیر پاستوریزه کیلو 8/160 26/110 220
ماست پاستوریزه کیلو 8/000 22/360 180
پنیر غیر پاستوریزه کیلو 41/790 156/400 274
پنیر پاستوریزه بسته 450 گرمی 11/500 37/090 223
کره پاستوریزه کیلو 45/410 120/000 164
شیر پاستوریزه لیتر 8/040 21/110 163
تخم مرغ شانه(حدود2 کیلو) 29/570 78/450 165
خیار کیلو 7/220 20/060 178
گوجه فرنگی کیلو 7/220 20/060 178
بادمجان کیلو 5/720 19/600 243
سیب زمینی کیلو 4/810 17/070 255
پیاز کیلو 4/840 22/360 362
لوبیا سبز کیلو 3/100 12/030 288
- - - - -
موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


خاطر ه ها ( جمعی از یاران پایگاه سجاد(ع)
یک شنبه 6 مرداد 1392 ساعت 10:53 | بازدید : 1296 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

جمعی از یاران پایگاه اسطوره ای امام سجاد(ع) در جبهه

شهید سید سعید حسینی - احمد گودرزیان- رحیم معظمی - غلامرضا موسیوند- مسعود تقوی - محمد گودرزی

شهید محسن زالی - دکتر حسن زاده

 

 

 

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


حاكمان جديد مصر و هنر جذب و تعامل با اخوان
سه شنبه 1 مرداد 1392 ساعت 17:4 | بازدید : 1200 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

مطلب فوق یادداشتی از داریوش صارمی است که در سایت سیاست ما درج شده است

http://siasatema.com/vdchzzni.23nkvdftt2.html

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


روزهای پیش رو
دو شنبه 27 خرداد 1392 ساعت 9:2 | بازدید : 1548 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

انتخابات یازدهم هم با تمام فراز و فرودهایش به پایان رسید. گرچه تمام نظر سنجی ها و گمانه زنی های کارشناسان به دو مرحله بودن انتخابات تاکید داشت ولی اعلام نتایج از خروجی ستاد انتخابات وزارت کشور حکایت دیگری را رقم زد. تاخیر در اعلام نتایج اولیه در نخستین ساعات بامداد روز 24 خرداد  بخش عمده ای از طرفداران ائتلاف اصلاحات و میانه روها را که  شب تا به صبح بیدار و منتظر بودنند تا خبری های خوشی را از ستاد انتخابات بشنوند ، نگران کرده بود . ولی انتظار همراه با استرس در ساعت 6 بامداد پایان یافت و آقای مصطفی محمد نجار به روی آنتن رفت . تا اولین نتایج شمارش آرا را به سمع مردم برساند. خواب آلودگی آقای وزیر و میلیون ها بینده مانع از آن نشد که خبر های اولیه پیروزی در میان امواج رادیویی و تلوزیونی به تمام جهان مخابره نشود. از 800 هزار آرای شمارش شده آقای حسن روحانی 400 هزار رای را به خود اختصاص داد . و این به آن معنا بود که ایشان 50 درصد آرا را کسب کرده و اگر شمارش آرا به همبن منوال پیش رود پیروز انتخابات در مرحله اول خواهد بود. این نوید اولین ساعات صبح را برای طرفداران تغییر دلنشین کرد . صرف صبحانه در فضای پیروزی اولین واکنش اصلاح طلبان و میانه رو ها بود. گرچه در طول روز اخبار شمارش آرا مثقال مثقال به روی خروجی محافل خبری خود نمایی میکرد، ولی سرانجام با اعلام نهایی نتایج شمارش آرا ، آقای حسن روحانی از مجموع 36704156 به اخذ 18613329 رای به عنوان یازدهمین منتخب مردم . درانتظار تحلیف خود. شب آسوده ای را به صبح می رساند.

اینکه دکتر خوش سیما باید در انتظار روزهای سخت کار و کوشش در قامت رئیس قوه مجریه باشد. روزها و شب هایی که با توجه به شرایط سخت اقتصادی و سیاسی کشور نه تنها آسان نیست بلکه بسیار دشوار می نماید.  شاید بهترین توصیه به آقای دکتر در روزهای باقی مانده  به آغاز نخستین دوره از ریاست جمهوری ایشان ، آن باشد که با ذهنی پاک  شده از دانش سیاسی خود . تمامی اخبار ، حوادث و در کل همگی تاریخ 8 ساله حکومت اصلاحات را به دقت مطالعه کرده و سطر به سطر آن را بخاطر بسپارد. تا خدای ناکرده تجربه های تلخ روزهای سخت اصلاحات دوباره تکرار نشود.  چنانچه فضای سیاسی قبل دوم خرداد 1376 را بدرستی مطالعه شود . در می یابیم مطالباتی که از لایه های پایین جامعه شروع شد و در دوم خرداد آن موج عظیم را به راه انداخت آنچنانکه بر کسی پوشیده نیست . با به روی کار آمدن آقای محمد خاتمی همه مشکلات را تمام شده فرض کرد و سر مست آنچنان سرود پیروزی سر داد که گوش رقبیب را آزرده  کرد.

دولت اصلاحات با کوهی از مطالبات مردم چاره را درآن دید ، که با به کار گیری طیف اصلاح طلبان در کابینه و پست های اجرای و مدیریتی کلان کشور خواسته و مطالبات مردم را جامه عمل بپوشد. عدم استفاده از مدیران لایق جریان رقیب و همچنین عدم استفاده از مشورت های خیرخواهانه و پدر گونه عقلای اصولگرا و حتی حذف جریان معتدل ودر راس آنها جناب آقای هاشمی ، مشکلات عدیده ای را در طول 8 سال برای دولت اصلاحات رقم زد ، که بازگو کردن آن نه تنها باعث آزار ذهن خواننده می شود بلکه شهد شیرین پیروزی را در کام آنها تلخ میکند. اصلاح طلبان باید به این موضوع آگاه باشند که چه دلشان بخواهد ، چه دلشان نخواهد اصولگرایی بخش عمده ای از جریان سیاسی کشور است. تجربه 16 سال گذشته این حقیقت را به اثبات می رساند که هیچکدام از دو جریان فوق به تنهایی نمی توانند و یا رقبای خود نمی گذارند که کشور را بدرستی  مدیریت کنند.

باید به این موضوع مهم توجه داشت ، چنانچه به هر دلیلی ( انتقام از رنج های 8 ساله و یا خود برتر بینی) بخواهیم بخش عظیمی از پتانسیل کشور را از اداره امور حذف کنیم ، نه تنها مردم را از ظرفیتهای مدیریتی مدیران لایق جریان رقیب محروم کرده ایم بلکه تجربه سنوات گذشته تکرار و با کارشکنی رقبای اصولگرا که هنوز لایه های نهان و پنهان قدرت را در ید خود دارند روبه رو خواهند شد . بنابراین دکتر روحانی  باید این تذکر مهم را مد نظر داشته باشد، تا به یاری خداوند و پشتیبانی مردم شریف ایران ، دولتی ائتلافی از همه نیروهای دلسوز کشور را راهی مجلس کرده تا کشور رفته رفته از بحرانی که در حال حاضر گریبان آن را گرفته رهایی یابد.

 

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


بازید از نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
شنبه 14 ارديبهشت 1392 ساعت 10:7 | بازدید : 1099 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

کتاب در سکوت شب در غرفه انتشارات آبارون واقع در سالن یاس غرفه شماره 7 نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه می شود.

|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


در سکوت شب منتشر شد
سه شنبه 3 ارديبهشت 1392 ساعت 8:28 | بازدید : 2945 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

انتشارات آبارون منتشر کرد

در سکوت شب

نویسنده داریوش صارمی

چاپ اول بهار 1392

تیراژ 2000

کتاب فوق حاوی دلنوشته های داریوش صارمی که طی سالیان دلتنگی نگاشته شده است.

وعده دیدار نمایشگاه بین المللی کتاب تهران اردیبهشت 1392

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


برای فرمانده دلها
دو شنبه 14 اسفند 1391 ساعت 18:41 | بازدید : 723 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

فرمانده،  ناصواب بود اگر کاروانی که هشت سال بسوی جاده عاشقی به راه انداختی در منزلگه تهران زمین گیر می شد. و چه زیبا اندیشیدی که این زنجیره گسسته نشود تا پرواز خاطره ها در بایگانی ذهن به فراموشی سپرده نشود. هجرت از شهر دود گرفته به دیاری آفتاب زده تمام دلبستگی سالیان من است. می دانی چرا پس به گوش باش . میخواهم دردی ناگفته را بگویم که به درازای همه عمر آزارم میدهد.

روزی روزگاری بود. مردم شهر در سردرگمی زندگی غوطه ور بودنند. جهل و نادانی کوچه و پس کوچه های شهر را فرا گرفته بود . مردی از ثلاله پاکان ایستاده در مقابل جهل  و نادانی ، تابش نیاوردند. کورس جنگ نواخته شد. خصم نابکار از هر سو تاخت و تاخت ، تاخود را به کناره های شط عشق رساند . عاشقان جمع شدند تا از زلال عشقشان دفاع کنند. جوانی نورسیده. در گوشه مسجد تنها با خدا به راز نشسته بود . از کاستی هایش می گفت . از ناراستی ها که در لغزش های روزانه مبتلا شده بود، با سوزی جانکاه صاحب خانه را مدد می جست.  هیاهویی از بیرون آمد . سراسیمه شد . همه یاران جمع بودنند امیر را میگویم همان فاضل کم ادعا ، سعید سید آل خدا ، زالی عرفا بی ادعا و..... خود را در موج عشقشان رها کرد . به سرزمین نور رسید. سفیر روشنایی همه جا را فرا گرفته بود. آفتابش طوری دیگر می تابید. همه غرق در شور بودنند. آنگاه نوبت به نوبت پر کشیدند، کجا؟ بسوی سرچشمه نور .
گاه عاشقی به پایان رسید و نوبت پرواز به او نرسید.
امروز بعد از سالها با چشم دل می بینم ازآن وادیها مقدس فرسنگها فاصله گرفته ام . روزگاری بود که چشمانم فقط خاک های سنگر را می دید. امروز جزء زرق و برق شهر هزار رنگ چیزی دیگر نمی بینم . آن روزها چشمانم فقط رنگ خاک را می دید. ولی امروز آدمهای دور برم پر از رنگها شده اند. روزهای عاشقی آدمها با لباسهایی به رنگ خاک سوار بر مرکب های به رنگ سادگی در بیابانها جنوب به دنبال معبود می دویدند. امروز آدمهای رنگارنگ سوار بر ماشین های همه رنگ به دنبال هیچ و پوچ هستند. فرمانده، با چشم دل بنگر در کوچه و بس کوچه های این شهر با تمام وجود احساس می کنی ارزشها لگد کوب شده اند. می دانی مردم این شهر چه می گویند . آنها فریاد می زند که : اینها واقعیت جامعه ماست باید با آنها کنار بیایی و زندگی کنی . چه می گویند اینها! مگر می شود دل داشت و خاموش نشست. مگر می شود خاک خورده صحرای داغ جنوب باشی و در دنیای امروز آرام بنشینی . چه می گویم با آنها . اصلاً آنها چه میدانند در پنهانی های وجودم چه غوغایی بر پاست. فرمانده دلها . این بغضی است چند ساله که فقط با تو می توانم بازگو کنم . آیا شهر نشینان شهر دود گرفته از آتش دنیا طلبی ، از مشتی استخوان خاک خورده و پلاکی بی نشان می توانند مظلومیت را تفسیر کنند؟ آنها چه می دانند بی برادر شدن چه دردی دارد. ما که نامحرم این وادیها نبودیم ، پس خوب یادمان هست صفا و صمیمیت جبهه در چه بود. راستی فرمانده آیا هیچ تیری قناصه ای از میلیمتری گوشت عبور کرده؟ آیا هنگام عبور از میدان مین دست بریده ای زیر پای خود حس کرده ای ؟ نه فرمانده ، تو را بخدا،  نه اینگونه نیست مبادا فکر کنی که خود را برتر از آنها میدانم . خدا را شاهد و گوا میگریم که اینگونه نیست . فقط می خواهم خود فراموش شده را به یاد آورم . خودم می دانم نخلهای جنوب از من به بهشت نزدیکترند. خاک شلمچه از من خوشبوتر است. خود می دانم چه به روزم آمده . خود می دانم دچار بلای بی هویتی شده ام. سالهای سال هم اگر بگذرد دلم دیگر راضی نخواهد شد داوطلب میدان شوم وباید بگویم به ندرت اتفاق می افتد که دلم بهانه بهشت زهرا (س) را بگیرد واگر روزی از کنار مزار سرخی بگذرم دلم نمی شکند. نمی دانم هوای اینجا چرا اینقدر گرفته است. خدایا چرا همانند یاران به آسمان رفته ام آسمانی نشدم ؟ مانده ام تا این همه فساد تباهی بی عدلتی را نظارگر باشم. تنهای تنهایم ، حتی نارفیق های رفیق نما هم دورم را خالی کرده اند. همه چیز را با عدد می سنجند. علم حسابگری بر همه چیز پیشی گرفته. وقتی صدای اعتراض را می شنوند از واقعیتها با من سخن می گویند . غافل از اینکه من از حقیقتها می گویم . تو میدانی نقطه ای هست که فرسنگ ها فاصله بین واقعیت و حقیقت وجود دارد. شاید گاهی اوقات حقیقت و واقعیت یکی شوند ولی همیشه هر واقعیتی حقیقت نیست.
حالا میدانی چرا باید هر ساله کوله بار بست و راهی شد. می خواهم حتی اگر سالی یکبار هم که شده در کنار سکوی پرواز فرشتگان نفسی تازه کنم تا در هیاهوی فریبنده دنیا فریب رنگهای دیگر را نخورم . خدایا کمکم کن حقیقت یک رنگ را فدای واقعیت رنگارنگ نکنم.
موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


خبر
دو شنبه 7 اسفند 1391 ساعت 10:0 | بازدید : 575 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

کتاب " در سکوت شب" از وزارت ارشاد مجوز چاپ گرفت

این کتاب در قطعی رقعی با تیراژ 2000 و با قیمت 3000 تومان در 60 صفحه توسط نشر آبارون منتشر خواهد شد.

کتاب فوق اولین مجموعه از دلنوشته های داریوش صارمی می باشدکه طی چند سال اخیر به نگارش درآمده است. مجموعه های بعدی در حال ویرایش نهایی می باشد.

 

|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


میگویم تا قرار گیرم از این بی قراری
یک شنبه 6 اسفند 1391 ساعت 14:49 | بازدید : 648 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

می گویم تا قرار گیریم از این بی قراری.

یکشنبه ششم اسفند 1391

 

سالهای گذشته بنا به دلایلی توفیق زیارت این ابر مرد را نداشتم. هر موقع اراده  می کردم که به دیدارش بروم موانعی بلند مانند سدی محکم مانع حضورم در رودخانه بزرگی و عظمتش میشد. تا اینکه به همت فرمانده  اسباب حضور فراهم شد. جمعه 4 اسفند از پیچ و خم های خیابانها اهواز خود را به درب منزل او رساندیم . درب را گشودم به میان شدم، تمام بدنم از شدت هیجانی نامفهوم می لرزید. نگاهم به چهره دلنشین و آسمانیش افتاد. قدرت نگاه مستقیم در چشمانش که حالا از شدت خوشحالی دیدار همرزمان قدیم برق می زد را نداشتم. آسمان دلم از ابرهای احساس متراکم شد بود. ولی شرم اجازه نمی داد باران از دل احساس زده ام باریدن گیرد. مردی از ثلاله ایران زمین بی حرکت به روی تختی آرام دراز کشیده بود. تنها سر وصورت اجازه تحرک داشتند . انگار سایر اعضاء در نافرمانی خود خواسته از دستورات سر پیچی میکردند . یار سالهای خاک سنگر ما در آخرین روزهای نبرد پذیرای مهمانی ناخوانده از فولاد و آهن شد . و او قطع نخاع شد


اسماعیل طرفی آرام با لبخندی مهربان بی حرکت به روی تختی خوابیده بود. تو گویی با سکوت قصه های پر غصه زیادی را روایت می کرد. تمام سلولهای وجودم در گرمای اهواز آنچنان به سردی گرایید که گویی در قطبی یخ زده به نظاره خورشید نشسته ام . آن مرد اسماعیلی دیگر بود که نه با اصرار ابراهیم پدر ، بل با اراده خود به قربانگاه پا گذاشته بود تا در آوردگاه عشق و نفرت با شیطان هماآورد شود و او را آنچنان بر زمین کوبد که سالهای سال جرات نداشته باشد گرد آن خانه پرسه بزند. احساس مبهمی تمام وجودم را فرا گرفته بود . با خود به نجوا شدم :آه داریوش فراموش شده تو چه می دانی درد رنج جسمانی چیست؟


آیا تو میدانی جانبازی هشت هزار آمپول مرفین تزریق کرده تا قدری از درد او کاسته شود  چه معنایی دارد. تو که نامحرم این وادیها نبودی . تو که پایت خاک جبهه را زیارت کرده . پس خوب یادت هست اسماعیلها کیا بودنند. ننگ بر تو  باد اگر فراموش کنی . نفرین بر تو باد اگر روزی به یاد نیاوری که در روزگاران خون شهادت هم نفس این مردان بزرگ بوده ای .

شرم داشتم نامی بر خود نهم که من هیچ بودم و او تمام چیزها. در مقابل آن مرد که همه هستی خود را فدای عشق کرده بود چگونه از عشق سخن بگویم در حالی که اولین حروف آن را حتی نمی توانستم بخوانم .

احساس مبهمی من را بسو کاظم سوق داد . در دل گاهی بر او می تاختم که اینچنین روزگارم را آشفته کرد و گاه بر خود می بالیدم که هنوز لیاقت همنشینی با این مردان را از دست نداده ام.

این ها را نمی گویم که فقط گفته باشم و چند تنی آن را بخوانند . بگویند که زیباست و یا نه بسیار بد نگاشته شده. میگویم تا قرار گیرم از این بی قراری

 

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


دو شنبه 23 بهمن 1391 ساعت 11:14 | بازدید : 412 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

تقدیم به یاران آسمانی که سرخ سرخ در دل آسمان آبی به پرواز درآمدنند.

 

دیر زمانی است گرد خطر می گردیم          هر شب تا به صبح دنبال سحر می گردیم

سوگند به لاله ها که همچون خورشید       زرد آمده ایم و سرخ بر میگردیم                

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


دزد جوانمرد
یک شنبه 10 دی 1391 ساعت 9:56 | بازدید : 658 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

اخبار زورگیری های چند وقت اخیر را کم وپیش به گوشم رسیده بود. باورش قدر ی برایم مشکل بود. تا اینکه چند روز پیش توی کوچه مقابل روزنامه ، یه دزد ناجوانمرد یکی از همکار روزنامه رو خفت میکنه و دارو ندارشو ازش می گیره. توجه داشته باشید این اتفاق توی یکی از خیابانهای تهران پایتخت ایران افتاده نه فلان گردنه بیرون شهر که اون زمانها دزداش معروف بودند. حال این اتفاق چقدرش مقصر اون دزده و چقدر مقصر سایر عوامل دیگر است بماند. ولی توجه شما را به یک خاطر جلب می کنم تا دزدهای جوانمرد قدیم را با آقا درذ های ناجوانمرد امروز قیاس کنید.

 عموی دوست داشتنی داشتم که در میانه عمر در اثر تصادف اتومیبل کوچ کرد و چند بچه قد و نیم قد را به جای گذاشت . زن و بچه اش در شهرستانی زندکی می کرد که مردمش از احوال همدیگر باخبر بودند . چند ماهی از درگذشت عموی نگذشته بود که شبی دزد به خانه آنها زد و تمام دار و ندار آنها را با خود برد . حتی به روغن جامد پنج کیلویی هم رحم نکرده بود . همه اهل فامیل در خانه آنها جمع شدند و دوباره  گریه زاری آغاز شد. شب  بعد از ماجرای دزدی زنگ خانه به صدا درآمد . من که از همه کوچکتر بودم دوان دوان حیاط خانه را طی کردم  و خود را به مقابل درب ورودی  رساندم . درب را گوشودم .در کمال ناباوری وانت نیسانی را دیدم که با سرعت برق و باد   در پیچ کوچه ناپیدا شد. همه اثاثیه منزل بدون کوچکترین کم و کسری بازگردانده شد. چند ماهی از این ماجرا گذشت، روزی از اداره آگاهی به دنبال پدرم فرستادند و بیان داشتند همان دزد را دستگیر کرده اند آقا دزده  ضمن اعتراف به بسیاری از دزدی های آن شهر معترف شده که دزد خانه برادر شما هم بوده است . سراسیمه با پدر خود را به اداره آگاهی رساندیم . آقای دزد را ملاقات کردیم. پدر گفت چرا بردی و چرا باز پس آوردی . گفت حاجی وقتی روز بعد متوجه شدم که خانه بچه یتیمی را غارت کرده ام بلافاصله تصمیم گرفتم آنها را باز گردانم . آخر من دزد هستم ولی مال یتیم خور نیستم .


موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10


همسفر
شنبه 9 دی 1391 ساعت 18:39 | بازدید : 614 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )



کلون قلعه دل را به صدا درآوردی، بی درنگ دروازه دل را گشودم، در میان شور شعف، تو در قامتی زیبا ظاهر شدی. و سفر آغاز شد.

در آغازین سالهای سفر، هر روز مستانه در کوچه و پس کوچه های خیال ، خرامان خرامان گذر می کردیم و دور از چشمان بی خبری خانه نشینان ، زنگ های زندگی را به صدا در می آوردیم.

شب تا ناپیدا شدن آخرین عابر، به روی سکوی خانه شما می نشستیم و گاه بی گاه از آرزوهای دور درازمان سخنها می گفتیم.

 یاد هست در انتهای شب با بی میلی به سوی سکونتگاه شبانه کوچ می کردیم و با دلتنگی وصف ناپذیری در بستر رویاها به مرور گفتمان هر روزمان می پرداختیم و  می اندیشیدیم که آیا چکونه می شود قله های دوستی  را فتح کرد؟ غافل از اینکه در همان لحظه در ستیغ قله های مهربانی مشغول کوبیدن بیرق فتح بودیم.

آخ یادش بخیر همسفر ، روز بعد از شب بلند دلتنگی ، همگام با طلوع اولین تشعشعات نور،  درب خانه تان را مشتاقانه می کوفتم. و تو در خواب آلودگی همیشگی، من را پذیرا بودی تا روزی دیگر را به روزهای بی خبری و خوشیمان بیفزاییم.

همسفر آیا یاد هست تن پوشمان را هر روز با هم معاوضه می کردیم. نه تن پوشهایمان در یگانگی من تو غرق بودنند ، گاه تو میپوشیدی گاه من.

 آیا یاد هست سکه های جیبمان در کاسه های بی ریا تقسیم میشد؟

 آیا یاد هست آن ظهر شور انگیز را که برای پر کردن انبار تن از قوت روزانه سکه ای کم داشتیم؟ بی آنکه چیزی میل کنیم در سیری بهترین خوارکیها به خوابی ظهرگاهی فرو رفتیم.

یادش بخیر شبهای سینما ، چه شور انگیز بود عبور  از درب  جادویی سینما و تماشای قصه زندگی در صفحه ای به اندازه رفقاتمان.

همسفر کتاب فروش دانش را  حتماً به خاطر داری . راستی راستی یاد هست ، چه ساعتها بدون پلک زدن در پشت ویترین شیشه ای، نظار گر یار مهربان بودیم .

هیچ می دانی اولین کتابی که خواندم چه نام داشت / یاد هست رجردالتون را،  وای که چه شبها برای او گریستم.

 چقدر برای دیدن ماویس دلتنگم. میدانی عاقبت مادام ژانسی کجا رفت؟

 

 

 

راستی راستی ، ماتیسن باز قلم را می فشارد بر صفحه های کاغذ تا شورانگیز ترین عشق ها را بیافریند. نه می دانم که او دیگر نمی نگارد که زمانه زمانه نگارش آنها نیست. حالا دیگر در بی علاقه گی روزگار عشق های یک شبه سوسن خانمی خلق میشود.   

 می دانم یاد هست. آخر آن روزها بهترین ها بود . پر از مهر صفا و یگرنگی .

آیا همسفر تو میدانی که چه فصل هایی از آن روزهای نخستین گذر کرده است؟

آیا میدانی گذرگاه عمر بر کدامین نقطه از دوران عقربه ها  ساکن است؟

آری آری درست می گویی سالهایی به اندازه همه عمر ، فصل هایی به زیبایی همه بهاران و شبهایی به باشکوهی شبهای پر ستاره کویر. و این من توهستیم که در امتداد آن سالها به گذشته ای پر ماجرا می نگریم.

 

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9


خاطره
پنج شنبه 23 آذر 1391 ساعت 11:31 | بازدید : 897 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

در لابه لای  خاطرات فراموش شده

 

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


سه شنبه 21 آذر 1391 ساعت 18:10 | بازدید : 304 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

مرور خاطرات

 

 

 

|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9


شنبه 18 آذر 1391 ساعت 11:30 | بازدید : 741 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

آنها دولا دولا راه رفتند، تا ما امروز راست راست راه برویم.

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


قرار نبود
دو شنبه 13 آذر 1391 ساعت 8:42 | بازدید : 510 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم. قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی...
هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دند
ان به هم نشان دادن برای چیست؟
قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود. باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.
قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا، قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی شک

این همه کامپیوتر...و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...
تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟ کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست. این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.
قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به ‌جایشان صبح خوانی کنند. آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.
من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه‌زنده بودن مان. قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.
قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم. قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم. قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.
قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم...
چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین قدر می‌دانم که این ‌همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده...
آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی‌آوریم چرا
!!!

مهدی سهرابی

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10


از غربت آغاجاری تا قربت آبادان
شنبه 11 آذر 1391 ساعت 19:33 | بازدید : 415 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )


 

در این روزهای سرد دلگیر، قلم یخ زده ام نای نوشتن ندارد. آنچه  روح سرکشم بیشتر می پسندد، نشتن در کنار شومینه ایست که حالا آتش گرفتن کنده های چوبی اش با گرگرفتن گازهای مشتعل شده، پیوند خورده تا دیروزمان بوی فراموشی بگیرد و امروزمان صرف غوطه ور شدن در بایگانی ذهن غبار گرفته شود.

آنچنان به روی تصاویر ثبت شده از روزهای آتش و خون تمرکز کرده ام که خیال سرکشم شعله های آتش شومینه را با پیوندی فرا زمانی به آتش مشتعل شده از انفجاری پی در پی موشک ها، توپها، خمپاره و....گره می زند.همان زمانی که "قاسم دارم"  دوست داشتنی را یافتم جوانی سبزه روی از دیار مردان پر مهر آبادان . هنگامی که بعد سکوتی طولانی لب به سخن گشود . بر من روشن شد که سالهاست می شناسمش آن هم یکی از آشناهای گم شده من بود که  یکی یکی آنها را می یافتم و دیگر اجازه دورشدنشان را نمی دادم . ولی در یک روز سرد زمستانی هنگامی که من در خوابی غفلت گونه بسر می بردم . با ترکشی گرم به سوی ابدیتی گم شده پرواز کرد و من سالهاست چشم انتظار اویم تا از درون سنگری که رفت دوباره باز آید و من را از غربت آغاجاری بسوی قربت آبادان ببرد.

 

 

 

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


به نام شهید
چهار شنبه 1 آذر 1391 ساعت 12:51 | بازدید : 492 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

«به نام "شهيد" که بدون چشمداشت برای آزادی جنگيد و بزرگترين نعمت زندگی خویش را برای بزرگترين نعمت زندگی ديگران در نهايت اخلاص تقديم کرد...»

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


محرم
سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت 10:52 | بازدید : 696 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

محرم زمان بالیدن است نه فقط نالیدن .....!

بساطش آموزه است نه موزه ...!

تمرین خوب نگریستن است نه خوب گریستن ...!

نماد شعور مذهب است نه فقط شور مذهب

منتظران مهدی (عج)به هوش باشند که حسین (ع) را منتظرانش کشتند...!

موضوعات مرتبط: مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


برای سرکار خانم شیرین عبادی
شنبه 25 شهريور 1391 ساعت 10:14 | بازدید : 440 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

دیدگاه فمنیستی از آن طرف بام افتادن است

اگر گذری قابل تعمق در تاریخ تمدن داشته باشیم دلایل نگاه تبعض آمیز به دختران و زنان را در گذر زمان میتوان به وضوع مشاهد کرد . شکی نیست در همه ادوار تاریخ مرد جایگاه والاتری نسبت به زن داشته ، این نگاه تبعض آمیز مختص یک فرهنگ و یا یک کشور خاص نبوده بلکه همه جوامع بشری با شدت و حدت متفاوت ازآن برخوردار بوده اند .

هنگامی که انسانهای نخستین غارهای تاریک و نمور را به مقصد کنارهای رودخانه ترک میکنند نیاز به تولید مواد اولیه ، جهت ادامه حیات احساس می شود . از میان ابزار های تولید نیروی انسانی شاخص ترین و اصلی ترین عامل تولید بشمار میرود . مرد به لحاظ قدرت جسمانی فوق العاده نسبت به زن در امر تولید جایگاه ویژه ای پیدا می کند . همچنین قدرت جنگ آوری مرد عاملی دیگر است که در دنیای توحش ، نگاه ویژه تری بدان شود . بنابراین تولد یک نوزاد پسر بدان معنا بوده که اصلی ترین عامل تولید در اختیار خانواده گذاشته شده است . طبیعی است در اینگونه شرایط که مرد تولید کنند و دفاع کننده در مقابل هجوم دشمن است  و زن صرفاً مصرف کننده تولید است ، جایگاه مرد بمراتب والاتر و عزیز تر از زن بوده و باز طبیعی است که صاحبان قدرت که همانا مردان باشند تصمیم گیرنده های همه  اداور تاریخ بوده اند . ولی انکار این موضوع ظلمی مضاعف در حق زنان است که پرورش دهنده ابزار اصلی تولید و جنگ آوری همانا زنان هستند .

نیاز به داشتن فرزند پسر در خانواده ها رفته رفته به افراطی غیر قابل باور تبدیل شده به طوری که فجیح ترین ظلم ها در حق دختران را در طول تاریخ شاهد هستیم .

زنده بگور کردن دختران در شبه جزیره عربستان از حافظه تاریخی بشریت هرگز پاک نمی شود.

همزمان با انقلاب صنعتی در جوامع غربی و جایگزین شدن ماشین های قدرتمند ساخته فکر بشر و گاهاً ساخته فکر زنانی که در همه ادوار تاریخ نادیده گرفته میشدنند ، بجای نیرو انسانی مردان ،  معادلات را رفته رفته تغییر داد . حالا دیگر تفکر مردان و یا  زنان  در طراحی  ماشینها ارزشمند بوده تا قدرت جسمانی مردان . در همین زمان تفکر نوظهور فمنیستی پا به عرصه اجتماعی  می گذارد و داد خواهی ظلم های تاریخی را دارد ، که شاید مردان مترقی امروز کوچکترین سهمی درآن نداشته و حتی خود از منتقدین سر سخت آن هستند .  هنوز که هنوز است حتی در بین خانواده های به ظاهر مترقی و مدرن نگاه های تبعض آمیز به دختران وجود دارد ، به طوری که اگر همان خانواده صاحب فرزند دختری شود ، به سختی ناراحتی خود را از دید عموم پنهان می کند . و بارها بارها به امید داشتن پسر خود و همسر  را به زحمت می اندازد ، این نوع رفتارها حاصل پس مانده های همان دیدگاه پیشین است . ما  امروز شاهد هستیم که حافظه تاریخی زنان فمنیست ، به طور غیر قابل باوری ، از نارواهایی که در حق زنان نسلهای پیشین تا هزاره های قبل از میلاد شده  ، متراکم است ، حاصل این تراکم ، انرژی فوق العاده ای  است  که ذهن زنان امروز را به خود مشغول کرده  . بنابراین اگر  این نیروی عظیم متراکم شده بدرستی آزاد نشود بطور یقین فاجعه ای به بار می آورد که هزینه های آن به مراتب بیشتر از نگاه پیشین به جماعت نسوان است . مواظب باشیم با ایجاد نگاهی مخرب تر، از آنسوی بام سقوط نکنیم .

داریوش صارمی

21/06/91

  

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


به یاد شهید قلم
سه شنبه 17 مرداد 1391 ساعت 12:0 | بازدید : 401 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

نوشتن برای دوستان خبرنگاری که دستانشان از نوازشهای قلم پینه بسته ،سخت و دشوار است . ولی آنچه من را واداشت که در حضور صاحبان قلم ، خطوط شکسته ای را حک کنم ، سالهای همنشینی در کنار ژنرالهای فرهنگ و اندیشه است . همانهایکه در شورای تیتر بهترین ها بودند . همانهایکه روزنامه ایران را از "ب" بسم اله تا "پ" پایان خواندنی می کردند و همانهایکه عواملین فروش فخر به فروش نوشته هایشان می کرد . به یاد دارم زمانی که فریدون اسطوریی و یاران شاهنامه ایش فتحی دوباره بر خرمشهر نوشتند و سنگری از عشق را بنا نهادند . مسلسل ها را تبدیل به قلم کردنند همانگونه که پیرشان گفت . و باز به یاد دارم عبدالرسول ، رسالتی دیگر برای روزنامه بازخوانی کرد ، در همه این سالها ما بودیم و افتخار حضور . و تو می دانی روز خبرنگار تنها بهانه ایست که بغض اجازه دهد سالهای بی تو بودن را  تحمل کنیم .

 

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 24 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آسمان آگاهي و آدرس aflak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 233
:: کل نظرات : 97

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 7

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 255
:: بازدید ماه : 843
:: بازدید سال : 3614
:: بازدید کلی : 58138