فرمانده
اجتماعي
فرمانده
شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 8:54 | بازدید : 849 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

تقديم به كاظم فرمانده ي دلها

صداي برخورد چرخ هاي قطار با ريل اجازه شنيدن ، نواي عشقي طولاني كه زخمهاي آن هنوز دل خسته اش را نوازش ميدهد به كوپه نشينان ، نمي داد. گونه هاي خيس شده از باران عشق الهي نويد غمي پنهان بود ، كه سالهاي سال است آن را با خود يدك  مي كشيد ،  بدون اينكه سخني از آن در ميان بگذارد .و اينك با سر انگشتان هنرمندانه اش ساز قديمي و غبار گرفته را چنان به صدا درآورد كه ترنم گوش نواز آن بعد از گذشت چند روز آرام بخش روح خسته و مجروحم بود ، همگي محصور هنر نمايي او بودند.  اين بود كه تا پايان شب خواب از چشمانم فراري شد . نميدانم در آن شب قطاري چه اتفاقي افتاد كه  پرده  از راز  عشقي ناگفته برداشت . و من با چشم خود ديدم فاجعه فرو ريختن يك مرد را . كه مي گويند گريه مرد فاجعه است . ولي نه اينگونه نيست كه پير و استاد اخلاق همه سجاد نشينان در نيمه شبي روحاني از ماه عشق بازي صيام بر ما گفت : "چشمي كه اشك از آن سرازير نشود در سلامت روان صاحبش بايد شك كرد ". و من اشكهاي مرد پولادين را بعد از گذشت بيست وشش طواف زمين به دور خورشيد ديدم ، با خود به جدال افتادم ، كه آيا اين همان مرد پولادين است كه در گرما گرم نبرد فاو بعد از شنيدن پرواز  برادرش با بي تفاوتي به هدايت و فرماندهي ادامه داد . و اينكه گواه دادم كه او عاشق بود و هنوز هم زخمهاي كهن آن عشق قديمي وجودش را آزار مي دهد .فرمانده عاشق فرشته اي انسان نما بود كه در كاروان عاشقان نور پيشتازي ميكرد .

 اي واي .....  باز هم عنان كلمات از كف خارج شد و خطائي فاحش را  بر لوح سپيد حك كرد ، كه او فرشته نبود ، بلكه ابر انساني بود ، كه همه فرشتگان در پيشگاه معشوق مقابلش سر تعظيم فرود آوردنند .و او تا آخرين روزهاي نبرد پرتو افشاني كرد تا ما انسان هاي خاكي ، راه آسمان را بيابيم . در اين ميان سركرده ما كاظم بود ، كه  شيفته رفتار آسماني اش شد. ، پنج سال انتظار در شنيدن پاسخ سيگنالهاي عشق كه هر روز وجود نحيفش را زير بار فشار هاي طاقت فرساي انتظار دو تا ميكرد . و سرانجام در روز پرواز اسطوره ي طلايي ، پاسخ را در لابه لاي انبوهي از فرشتگان كه به پيشواز آمده بودند دريافت كرد . فرمانده من هم براي ديدنت سر سراي دلم را چراغاني مي كردم ، گيرم شرم اجازه بروزش را نمي داد چرا تو از عمق نگاهم غوغاي درون را دريافت نكردي ؟

تو كه به دلهاي ما فرمان مي دادي ، مي بايست پاسخ را از همان سرا دريافت مي كردي ، نه زبان الكن كه قدرت گفتن رازهاي درون را ندارد و هرگز نتوانست عمق دل بستگي را نشان دهد .

داريوش  

 

 



موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


مطالب مرتبط با این پست










می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آسمان آگاهي و آدرس aflak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 233
:: کل نظرات : 97

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 7

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 38
:: باردید دیروز : 218
:: بازدید هفته : 38
:: بازدید ماه : 1480
:: بازدید سال : 17050
:: بازدید کلی : 71574