اجتماعي
سلام بر حسین ع
پنج شنبه 25 آبان 1391 ساعت 8:43 | بازدید : 361 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 السلام علی الحسین ع

و علی علی بن الحسین ع

و علی اولاد الحسین ع

و علی اصحاب الحسین ع

ای اهل زمین عید گذشت وخبر از یار نیامد

بر زخم دل فاطمه غمخوار نیامد

چند روز دگر مانده که با ناله بگوییم:

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9


شب آفتابی
دو شنبه 15 آبان 1391 ساعت 14:26 | بازدید : 423 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 نوجوان بودم که شدیداً فیلم های آقای محسن مخملباف را دنبال می کردم (طلبه ای که از روز هفده شهریور جای چندین گلوله را در بدن به یادگار دارد، کسی که زمان شاه اصلاً به سینما نرفته و هنگام پخش ترانه انگشتانش را در گوش هایش فرو می برده ...و الان در اروپا مشغول به ساخت فیلم های آنچنانی می باشد). اوج فیلم سازی این اعجوبه جوان و مذهبی و سفر به کهکشان ها، با ساخت فیلمی بنام دستفروش بود. بازی بسیار روان و عالی هنرپیشه گمنامی بنام آقای بهزاد بهزادپور نوید بخش آینده ای بسیار روشن برای این هنرمند عزیز کشورمان بود. فیلم بیاد ماندنی خداحافظ رفیق، جرقه کوچکی از انفجارات و غلیانات درونی و ضمیر پاک و پرشور این کارگردان مسلمان است.

چند سال پیش بود خبردار شدم که آقای بهزادپور مجدداً با دستانی پر وارد عرصه هنر شده و در تپه های پادگان سپاه واقع در اتوبان افسریه تهران اقدام به اجرای برنامه ای زنده نموده است که قلم از توصیف آن قاصر می باشد و ما مشتری پر و پا قرص و ثابت اجراهای هر ساله. سبک و سیاقی خاص و جدید از تعریف هنر در ترکیب تئاتر، سینما، موسیقی، سایه، نور و دهها جلوه هنری دیگر. سوله و سالن نمایشی در دل کوه و در سیاهی شب.

بعد از چندین سال اجرای موفق و دو سه سال توقف، همینک برگ سبز دیگری از افتخارات هنرمند متعهد آقای بهزادپور در بوستان ولایت به هنر دوستان عرضه گردیده است.

سوله ای با سقفی و چند پایه و زمینی موکت شده که به غیر از قسمت ورودی در سه قسمت دیگر بیرونی آن کلیه نمایش ها اجرا می شود و تماشاچیان که فشرده در وسط و در بطن تاریخ نشسته اند و شاهد ورق خوردن هر چه زیباتر اوراق کتاب تاریخ می باشند. و اینک شروع شعبده بازی و تردستی و بزرگترین پروژه هنری زنده تاریخ ایران و روایت داستان خلقت از هبوط حضرت آدمع تا ظهور حضرت منجیع، با اجرایی متفاوت و بی نظیر و نه کم نظیر در جهان هنر و هنر جهان از هنرمندی درد آشنا و مسلمان، نویسنده، طراح و کارگردانی بنام آقای بهزاد بهزادپور.

روایتگری آقا بهزاد از تاریخ هستی آنچنان جذاب و دلرباست که به ارزش قلم سوگند یاد می کنم که غیر ممکن است در بسیاری از اوقات شاهد سیخ سیخ شدن تمام موهای بدنت نباشی و یا بند بند وجودت این شاهکار هنری را تحسین نکند. آقای بهزادپور با خلق سبکی جدید از نمایش بیننده را همچون سیالی در داخل تاریخ به حرکت در می آورد. آنچنان بند عقل و دلت را به راوی می دهی و آنچنان در اجرا حل می شوی که در پاره ای از قسمت ها می بینی که بی اختیار در حال گریستنی و دقایقی بعد بلند بلند در حال خندیدن.

چینش قطعات مختلف تاریخ آنچنان سحرانگیز است و فریبا که ممکن نبود خلق این همه زیبایی مگر از ذهن خلاق اعجوبه ای به نام ژن ایرانی.

یک مجموعه حدود 1000 نفری دست به دست هم می دهند و شاهکاری را خلق می کنند در شبی بیاد ماندنی، که در سال های بعد بی صبرانه تمنای تماشای یکبار دیگر آن هنرنمایی، وجودت را به آتش می کشد.

اگر بر بی نظیر بودن و بی مثال بودن این شیوه جدید نمایش در جهان تاکید می گردد بدین دلیل است که چنین سبک و سیاقی و چنین بیان و پردازشی در جهان دومی نداشته و وجود خارجی ندارد. در کجای جهان و در نمایشی زنده عبور دهها تانک و نفربر و خودرو و یا لشکری از احشام را از نزدیک و از یک متر آنطرف تر می بینید و حرارت برخاسته از دهها انفجار را بر روی پوست خود احساس می کنید؟

دیدن این نمایش را به کلیه عزیزان و دوستان توصیه می نماییم.

و کما فی السابق و همچنان صدا و سیمای بی عار ما از جامعه و مردم آن عقب می باشد.

|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


امر به منکر و نهی از معروف
سه شنبه 2 آبان 1391 ساعت 13:35 | بازدید : 485 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 موجی از بهت و حیران و تعجب سرهای نمازگزاران را به در و دیوار مسجد می کوبید. کلاف ضخیم نگاه هایشان شدیداً در هم گره خورده بود و چشم ها همچون صاحبان دهان کاملاً باز بودند. دیوار بلند و ضخیم سکوت را صدای بال حشرات درهم فرو می ریخت. و هضم جملات رسول مهربانی ها بر فهم آنان ثقیل و سنگین بود:

"زمانی شما را فرا گیرد که از امر به معروف و نهی از منکر پرهیز کنید"

همهمه و صداها بالا گرفت که با اشاره دست به سکوت دعوت شدند.

"زمانی فرا رسد که نه تنها امر به معروف و نهی از منکر به فراموشی سپرده شود بلکه یکدیگر را امر به منکر و نهی از معروف کنید"

 

|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10


نخبه ای خاکی
سه شنبه 18 مهر 1391 ساعت 11:32 | بازدید : 329 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 در اولین برخورد چهره اش به دلم نشست و ازش بدم نیامد. علیرغم عبور سنش از میانسالی کمتر چین و چروکی تو صورتش رژه می ره و از پیام آوران پیری کمتر نهال یا بوته ای می بینی. با هیکلی تو پر و نسبتاً بلند قد. و با ته لهجه ای لری که برای فارسی صحبت کردن کمی با خودش کشتی می گیره. با معرفی خودم بسیار شدید تحویل گرفت. خوش مشرب که فراوان شلیک صدای خنده هایش، چرت منتظرین فراوان در نوبت نشسته پشت درب اتاقش را خط خطی می کرد.

خودش را از لرهای اندیمشکی معرفی می کرد که زمان جنگ دانشجو بوده. جوانی با هوش و درسخوان از قشری که هیچگاه در تاریخ این مملکت جایگاهی نداشته اند. بسیار سریع صفحات تاریخ را با هم ورق زدیم و در فضا و زمان کاظم فرامرزی و دکتر حسن عباسی و عشق و شور و شعور اندکی غوطه ور و شناور شدیم.

انبوه بیماران کرد و عرب آنهم از جنس غیر ایرانی آن و با لباس های محلی و سر و وضع هایی ناهمگون با جامعه امروز تهران کمی سوال برانگیز بود که جواب داد :

در کارنامه افتخاراتم جراحی چشم های آقای جلال طالبانی رییس جمهور عراق سنگینی می کند. شرط فارغ التحصیلی پزشکان آن دیار ثبت امضاء یک استاد راهنمای خارجی می باشد که با تقبل این امور و با ارائه مقالات و سمینارهای مختلف در مجامع علمی مواردی هستند که باعث شد تا در کشور عراق شناخته شوم.

او که تا دیروز چشم های ارتش بعثی را در می آورده اینک به دوخت و دوز و رفت و روب چشم های مردم عراق مشغول می باشد.

او اینک از اعضای فعال بیمارستان فوق تخصصی چشم پزشکی نگاه می باشد که با گسیل فراوان بیماران عراقی بدانجا منبع خوب ارز آوری آن بیمارستان محسوب می گردد.

نگاهی به تابلوی اسمش انداختم احساس کردم که اندازه هایش برای شیر بچه ای از تک خال های تیپ امام حسن ع چقدر کوچیکه :

دکتر اردشیر پاپی فوق تخصص شبکیه و قرنیه

عباس

|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضاع
یک شنبه 2 مهر 1391 ساعت 13:51 | بازدید : 364 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 

سلام و صلوات خدا و فرشتگانش بر تو ای هشمین ستاره

سلام بر تو ای ولی خدا و فرزند ولی خدا

سلام بر تو ای حجت خدا و فرزند حجت خدا

سلام بر تو ای پیشوای هدایت و ریسمان محکم حق

سلام بر تو ای مولا و سرورم ای فرزند رسول خدا

السلام علیک یا امام رئوف

|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


برای سرکار خانم شیرین عبادی
شنبه 25 شهريور 1391 ساعت 10:14 | بازدید : 441 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

دیدگاه فمنیستی از آن طرف بام افتادن است

اگر گذری قابل تعمق در تاریخ تمدن داشته باشیم دلایل نگاه تبعض آمیز به دختران و زنان را در گذر زمان میتوان به وضوع مشاهد کرد . شکی نیست در همه ادوار تاریخ مرد جایگاه والاتری نسبت به زن داشته ، این نگاه تبعض آمیز مختص یک فرهنگ و یا یک کشور خاص نبوده بلکه همه جوامع بشری با شدت و حدت متفاوت ازآن برخوردار بوده اند .

هنگامی که انسانهای نخستین غارهای تاریک و نمور را به مقصد کنارهای رودخانه ترک میکنند نیاز به تولید مواد اولیه ، جهت ادامه حیات احساس می شود . از میان ابزار های تولید نیروی انسانی شاخص ترین و اصلی ترین عامل تولید بشمار میرود . مرد به لحاظ قدرت جسمانی فوق العاده نسبت به زن در امر تولید جایگاه ویژه ای پیدا می کند . همچنین قدرت جنگ آوری مرد عاملی دیگر است که در دنیای توحش ، نگاه ویژه تری بدان شود . بنابراین تولد یک نوزاد پسر بدان معنا بوده که اصلی ترین عامل تولید در اختیار خانواده گذاشته شده است . طبیعی است در اینگونه شرایط که مرد تولید کنند و دفاع کننده در مقابل هجوم دشمن است  و زن صرفاً مصرف کننده تولید است ، جایگاه مرد بمراتب والاتر و عزیز تر از زن بوده و باز طبیعی است که صاحبان قدرت که همانا مردان باشند تصمیم گیرنده های همه  اداور تاریخ بوده اند . ولی انکار این موضوع ظلمی مضاعف در حق زنان است که پرورش دهنده ابزار اصلی تولید و جنگ آوری همانا زنان هستند .

نیاز به داشتن فرزند پسر در خانواده ها رفته رفته به افراطی غیر قابل باور تبدیل شده به طوری که فجیح ترین ظلم ها در حق دختران را در طول تاریخ شاهد هستیم .

زنده بگور کردن دختران در شبه جزیره عربستان از حافظه تاریخی بشریت هرگز پاک نمی شود.

همزمان با انقلاب صنعتی در جوامع غربی و جایگزین شدن ماشین های قدرتمند ساخته فکر بشر و گاهاً ساخته فکر زنانی که در همه ادوار تاریخ نادیده گرفته میشدنند ، بجای نیرو انسانی مردان ،  معادلات را رفته رفته تغییر داد . حالا دیگر تفکر مردان و یا  زنان  در طراحی  ماشینها ارزشمند بوده تا قدرت جسمانی مردان . در همین زمان تفکر نوظهور فمنیستی پا به عرصه اجتماعی  می گذارد و داد خواهی ظلم های تاریخی را دارد ، که شاید مردان مترقی امروز کوچکترین سهمی درآن نداشته و حتی خود از منتقدین سر سخت آن هستند .  هنوز که هنوز است حتی در بین خانواده های به ظاهر مترقی و مدرن نگاه های تبعض آمیز به دختران وجود دارد ، به طوری که اگر همان خانواده صاحب فرزند دختری شود ، به سختی ناراحتی خود را از دید عموم پنهان می کند . و بارها بارها به امید داشتن پسر خود و همسر  را به زحمت می اندازد ، این نوع رفتارها حاصل پس مانده های همان دیدگاه پیشین است . ما  امروز شاهد هستیم که حافظه تاریخی زنان فمنیست ، به طور غیر قابل باوری ، از نارواهایی که در حق زنان نسلهای پیشین تا هزاره های قبل از میلاد شده  ، متراکم است ، حاصل این تراکم ، انرژی فوق العاده ای  است  که ذهن زنان امروز را به خود مشغول کرده  . بنابراین اگر  این نیروی عظیم متراکم شده بدرستی آزاد نشود بطور یقین فاجعه ای به بار می آورد که هزینه های آن به مراتب بیشتر از نگاه پیشین به جماعت نسوان است . مواظب باشیم با ایجاد نگاهی مخرب تر، از آنسوی بام سقوط نکنیم .

داریوش صارمی

21/06/91

  

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


نام آوران عرصه گمنامی
سه شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 11:45 | بازدید : 380 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

  

[جای شما خالی دیشب به همراه  احمد و محمد افطاری دعوت خواهرزاده عزیزم آقا سعید بودیم در بوستان زیبای نهج البلاغه. رودخانه و تپه هایی مرده که اینک به تفرجگاهی دلنشین و فوق العاده خنک تبدیل شده است آنهم در شمال غرب تهران. برای انتخاب محل نشستن در این بوستان چندین هکتاری، نظرات مختلفی ارائه شد که بعداً ناخواسته و بدون هیچگونه هماهنگی قبلی خود را در کنار قبور مطهر شهدای گمنام یافتیم و بند دلمان بود که بی اراده به سمت آن قطعه متبرک کشانده می شد و در آنجا جلوس نمودیم. سه شهید گمنام برای ما خاکیان و سه سرباز نام آور برای افلاکیان.

                                                   بسم رب الشهدا و الصدیقین

  شهادت راحت ترین و اسانترین و بهترین راه رسیدن به خداوند می باشد  (فرازی از وصیتنامه بسیجی شهید حمیدرضا ملاحسنی)

ماجرای شناسایی شهید بزرگوار

1-    شهید حمیدرضا ملاحسنی در سال 1344 در خانواده ای متدین و انقلابی در تهران چشم به جهان گشود و تحت تربیت مکتب عاشورایی امام خمینیره رشد کرد و در سن 17 سالگی عازم مناطق عملیاتی حق علیه باطل گردید. وی در عملیات والفجر 4، در حالیکه 18 سال از بهار زندگی اش می گذشت به دست دشمن بعثی به شهادت رسید و پیکر مطهرش مفقود گردید.

2-    بنا به اظهار تنها خواهر شهید، مدتی قبل از تدفین شهدای گمنام در این محل، هنگامیکه ایشان به زیارت قبور مطهر شهدا در بهشت زهراس رفته بودند، بر سر مزار شهید پلارک حاضر شده و عکس برادرش را به همراه این شهید و چند رزمنده دیگر مشاهده می کند و شهید پلارک را به جده اش حضرت فاطمه زهراس قسم می دهند که عنایت بفرمایند خبری از برادر مفقودش برسانند تا خانواده از چشم انتظاری درآیند. چند شب بعد از این توسل، خواهر شهید در رویای صادقه مشاهده می نمایند که شهید حمیدرضا در منطقه پونک با جمعیت زیادی در حال حرکت است، وقتی علت را از ایشان جویا می شود می گوید: ((اینها برای تشییع من آمده اند و بنده هم به اذن خداوند همه آنها را شفاعت می کنم))

3-    بر این اساس و طی تحقیقات میدانی از مراجع مربوطه مشخص گردید شهید فوق با عنوان پیک گروهان شهید باهنر، گردان عمار، لشکر محمد رسول اللهص تحت فرماندهی شهید والا مقام محمد ابراهیم همت به همراه پدرش در جبهه شرکت داشته است، در جریان عملیات والفجر 4 در منطقه کوهستانی پنجوین عراق، در تاریخ 12/8/1362 مجروح و به همراه تنی چند از همرزمان بدست نیروهای بعثی افتاده است و طبق اعلام نیروهای اطلاعاتی ایران، بعثی ها مجروحین را به شهادت رسانده و در شهر (سید صادق) عراق به خاک سپرده اند.

4-    در اوایل سال 1389 تعداد 12 شهید معظم در عملیات عمرانی توسعه شهر (سید صادق) عراق کشف و طی مراسم باشکوهی به جمهوری اسلامی ایران تحویل داده شدند و تعداد 3 تن از این شهدای عزیز با درخواست شهردار وقت تهران و موافقت ستاد شهدای گمنام کشور با حضور مردم تهران در تاریخ 12/7/1389 همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادقع در این مکان به خاک سپرده شدند.

5-    شهید بزرگوار پس از آرمیدن در این قطعه، مجدداً طی چند مرحله در رویای صادقه، به بستگان نسبی (برادر) و سببی (یکی از اقوام) اعلام می نماید که: (( من همان شهید قبر وسطی بوستان نهج البلاغه هستم)). به این ترتیب صحت تعلق قبر مطهر به شهید بزرگوار ((حمیدرضا ملاحسنی)) بر اساس تطبیق رویاهای صادقه با اسناد و شواهد موجود اثبات گردید.

6-    در روز جمعه مورخ 14/9/1389 این مکان مقدس به قدوم مبارک ولی امر مسلمین حضرت آیت ا... العظمی (مد ظله العالی) متبرک و منور گردید و معظم له در جریان کرامت و اعلام هویت شهید قرار گرفتند.

                                                                     هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات

عباس

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


به یاد شهید قلم
سه شنبه 17 مرداد 1391 ساعت 12:0 | بازدید : 403 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

نوشتن برای دوستان خبرنگاری که دستانشان از نوازشهای قلم پینه بسته ،سخت و دشوار است . ولی آنچه من را واداشت که در حضور صاحبان قلم ، خطوط شکسته ای را حک کنم ، سالهای همنشینی در کنار ژنرالهای فرهنگ و اندیشه است . همانهایکه در شورای تیتر بهترین ها بودند . همانهایکه روزنامه ایران را از "ب" بسم اله تا "پ" پایان خواندنی می کردند و همانهایکه عواملین فروش فخر به فروش نوشته هایشان می کرد . به یاد دارم زمانی که فریدون اسطوریی و یاران شاهنامه ایش فتحی دوباره بر خرمشهر نوشتند و سنگری از عشق را بنا نهادند . مسلسل ها را تبدیل به قلم کردنند همانگونه که پیرشان گفت . و باز به یاد دارم عبدالرسول ، رسالتی دیگر برای روزنامه بازخوانی کرد ، در همه این سالها ما بودیم و افتخار حضور . و تو می دانی روز خبرنگار تنها بهانه ایست که بغض اجازه دهد سالهای بی تو بودن را  تحمل کنیم .

 

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


بچه محل
دو شنبه 16 مرداد 1391 ساعت 9:11 | بازدید : 452 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

وقتی حمید سوریان به سمت حریف یورش میبرد ، نیم خیز میشدم و گاهاً با فریادهایی صدای اعتراض خانواده را بلند میکردم ، تازه متوجه شدم که هر کلامی در مورد جهانی شدن و شکستن مرزهای جغرافیایی در نوشته هایم ویا در سخنانم در جمع دوستان گفته ام شعاری بیش نیست .

تعلق به یک کشور ، قوم ، شهر و یک محله  را نمی توان از بین برد .

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


پر کاه
پنج شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 11:7 | بازدید : 358 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

تقدیم به فرشته ی خدا و مصداق آیه شریفه    والجبال اوتادا


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

طناب ها و غل و زنجیرهایی آتشین بر دست و پا و گردن من انداخته شده و با صورت مرا بر روی زمین می کشند. ببین و ببوس ببین و ببوس. از طنابداران بسختی فقط شهید همت را شناختم. فریادهای من بیچاره را گوش شنوایی نبود و نمی دانستم مرا به کجا می کشانند. بسیار سریع پاسخ را دریافتم، گلزار شهدای شهر دزفول.

و خود را مقابل قبر شهیدی یافتم که نور سبز رنگ و خیره کننده آن تا انتهای آسمان خدا بال گشوده بود. برای لحظاتی خود را بر فراز قبرستان دیدم. همه ی مزارها سنگ قبر داشتند الا این قبر بی نام و نشان، که با لایه ای از سیمان سطح قبر را پوشانده بودند و با فشار دادن انگشت در سطح سیمان چیزی را نوشته بودند.

سرم را به راست و به چپ برگرداندم کسی را نیافتم. زل زدن به کانون خورشید را بسیار سخت یافتم و با مشقت چشم هایم را تنگ کردم تا نوشته ی روی قبر را بخوانم. فوران وحشتناک نور سبز، فقط از خطوط نوشته ها همچون لامپ های نئون از سطح قبر به بیرون ساطع می شد و قابل خوانده شدن بودند. با سختی فراوان موفق به خواندن آن انگشت نوشته شدم:

پرکاهی                           تقدیم به آستان قدس الهی

همچنان صدای چندین باره ی ببین و ببوس فضای گلزار را پر کرده بود. صورت خونین و لب های چاک خورده را بر قبر نهادم و بوسیدم، که ناگهان از خواب پریدم.

عباس

 

 

|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آسمان آگاهي و آدرس aflak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 233
:: کل نظرات : 97

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 7

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :