در اولین برخورد چهره اش به دلم نشست و ازش بدم نیامد. علیرغم عبور سنش از میانسالی کمتر چین و چروکی تو صورتش رژه می ره و از پیام آوران پیری کمتر نهال یا بوته ای می بینی. با هیکلی تو پر و نسبتاً بلند قد. و با ته لهجه ای لری که برای فارسی صحبت کردن کمی با خودش کشتی می گیره. با معرفی خودم بسیار شدید تحویل گرفت. خوش مشرب که فراوان شلیک صدای خنده هایش، چرت منتظرین فراوان در نوبت نشسته پشت درب اتاقش را خط خطی می کرد.
خودش را از لرهای اندیمشکی معرفی می کرد که زمان جنگ دانشجو بوده. جوانی با هوش و درسخوان از قشری که هیچگاه در تاریخ این مملکت جایگاهی نداشته اند. بسیار سریع صفحات تاریخ را با هم ورق زدیم و در فضا و زمان کاظم فرامرزی و دکتر حسن عباسی و عشق و شور و شعور اندکی غوطه ور و شناور شدیم.
انبوه بیماران کرد و عرب آنهم از جنس غیر ایرانی آن و با لباس های محلی و سر و وضع هایی ناهمگون با جامعه امروز تهران کمی سوال برانگیز بود که جواب داد :
در کارنامه افتخاراتم جراحی چشم های آقای جلال طالبانی رییس جمهور عراق سنگینی می کند. شرط فارغ التحصیلی پزشکان آن دیار ثبت امضاء یک استاد راهنمای خارجی می باشد که با تقبل این امور و با ارائه مقالات و سمینارهای مختلف در مجامع علمی مواردی هستند که باعث شد تا در کشور عراق شناخته شوم.
او که تا دیروز چشم های ارتش بعثی را در می آورده اینک به دوخت و دوز و رفت و روب چشم های مردم عراق مشغول می باشد.
او اینک از اعضای فعال بیمارستان فوق تخصصی چشم پزشکی نگاه می باشد که با گسیل فراوان بیماران عراقی بدانجا منبع خوب ارز آوری آن بیمارستان محسوب می گردد.
نگاهی به تابلوی اسمش انداختم احساس کردم که اندازه هایش برای شیر بچه ای از تک خال های تیپ امام حسن ع چقدر کوچیکه :
دکتر اردشیر پاپی فوق تخصص شبکیه و قرنیه
عباس