سه موسیوند هم را در آغوش کشیدند: رضا، حسن و ناصر.
در شبی سرد در منطقه کرخه نور در سنگری تاریک و نمور. سوز سرمای خشک خوزستان، آهوی خواب را از چشم های خسته ی آنان فراری داده بود بعد از بمباران های شدید منطقه و کشته شدن تعدادی از رزمندگان اعزامی از شهرستان الیگودرز حاضر در منطقه عملیاتی در سنگرهای مجاور. زمان در آستانه ثبت عملیات گسترده دیگری در قلب خود به نام والفجر مقدماتی توسط رزمندگان لشکر حق بود. در آن شب سه دوست، سه هم محله ای و سه هم بازی در حالیکه می خندیدند، بین خودشان قول و قراری رد و بدل کردند: هر کسی که شهید شد، شفاعت دیگری را در روز قیامت فراموش نکند.
ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها، روزها، هفته ها، ماه ها و سال ها گذشت و قرعه به نام ناصر خوش نام زدند. روح پاک و نازنین این شهید بیست و یک ساله توسط انبوهی از فرشتگان به عالم بالا مشایعت گردید. شهید ناصر موسیوند سمبل تقوی و ساده زیستی و شب زنده داری، غریبانه در عملیات کربلای چهار به حق پیوست و هدیه آه را به نهاد تمامی دوستان و همسنگرانش علی الخصوص دو یار قدیمی و به جا مانده از قافله جنون به یادگار گذاشت.
ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها، روزها، هفته ها، ماه ها و سال ها گذشت، حدود بیست سال از دفن شبانه، آن هم با تعداد اندکی تشییع کننده ی پیکر مطهر شهید ناصر موسیوند در آرامستان گوشه می گذشت که آتش فراق در وجود رضا زبانه می کشید و چنگ های حسرتِ بودن در فضای معطر آلاله ها و هم زیستی و هم نفسی با دم پاک شهدا و غنیمت نشمردن آن ایام، روح نا آرام رضا را می خراشید.
رضا با انگشتانی لرزان، اشک هایش و سپس سنگ قبر ناصرِ آرمیده در کنار دو پسر عموی با وفای خود، را به آرامی پاک می کرد و چیزهایی زیر لب زمزمه می کرد: با وفا قولت را که فراموش نکردی؟ برنده و قهرمان های تاریخ شمایید ما که در لجنزار زمان فرو رفته گانیم. سیل خروشان روز مرگی ما را با خود برده است.....
مدت زمانی بود که یاد شهدا و جبهه و جنگ فکر و ذهن رضا را بدجوری به خود مشغول کرده بود. آن شب با خاطرات آن شبِ قبل از عملیات والفجر مقدماتی گره خورده بود و قطرات اشک حلقه های اتصال به آن دوران خوش بودند و رضا سرِ خسته و سنگین خود را بر زمین گذاشت:
باغی وسیع و بی انتها و سرسبز با چشمه سارهایی خیره کننده، همه جا روشن و نورانی، در حالی که منبع نوری وجود نداشت و خورشیدی متحرک ( که بی شک آثار انوار نمازهای شب و سجده های طولانی و کثرت نمازهای به یادگار گذاشته شده در این دنیا بوده است ) ناصرِ خوشبو و معطر و نورانی بود که به آرامی در حال گام برداشتن و خرامیدن بود. رضا و کوهی از سوالات.
ناصر از احوالاتت بگو. ای کاش چند سال زودتر به خوابم می آمدی. چرا در این بیست سال حتی یک بار به خوابم نیامدی؟ .....
رضا متنعم و سر خوش روضه رضوان الهی هستیم. رضا به قدری در این عالم سر مست از می ناب الهی هستیم که حتی کمتر از یک آن تمایلی به برگشتن و حتی فکر کردن به دنیای فانی را نداریم. رضا در تعریف دنیای ماده همین بس که دنیا مانند چاهی می باشد که هیچگاه در ما این اراده به وقوع نمی پیوند که از عالم بالا تنزل شان داده و بدان چاه سقوط کنیم. و بدان که اگر به عروه الوثقی اهل بیتع چنگ بزنید جایگاه شما نیز همین جا خواهد بود.
عباس